گل هم در دستم می گریست !
اشک ام ، شبنم وار به روی گلبرگ خونی اش نشست...
شور بود ،
عطش اش بیشتر و زخم اش داغ شد.
بر صورتم نشسته بود!
احساس گناه می کردم...
۱/۸/۸۶
وقتی خدا نباشد همه چیز مباح می شود. داستایوفسکیخوبی که شما؟ بله؟ می بینم که با گلا می شینی گریه می کنی ... باباااااااااااااااااابهترین قشنگیارو برات آرزو می کنم
وقتی خدا نباشد همه چیز مباح می شود.
داستایوفسکی
خوبی که شما؟ بله؟
می بینم که با گلا می شینی گریه می کنی ... باباااااااااااااااااا
بهترین قشنگیارو برات آرزو می کنم