کیمیاگر

از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر

کیمیاگر

از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر

شب گورستان


خط خطی می کند ماه را
برگ های کاج..

شب گورستان را رنکگ می زند
ناله های خاکستری..

پرسه می زدم میان برگ های تاریخ..

گاه
از جدال میان قلم و سنگ
گلی روئیده بود..

غبار را کنار می زدم و آشنایی می ساختم..

باورم نمی برد
آن آشنا خودم باشم....