کیمیاگر

از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر

کیمیاگر

از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر

آرتور شوپنهاور

دیروز ۲۱ سپتامبر بود ، و دقیقآ ۱۴۶ سال پیش در چنین

روزی مردی از عصر بدبینی جهان زندگی را بدرود گفت....

آرتور شوپنهاور که در ۲۲ فوریه سال ۱۷۸۸ در دانتزیگ متولد

شد.

وی را به عنوان نا امیدترین فیلسوف میشناسند که

در همان زمان هم مورد بی مهری قرار میگرفت.

شرایط اروپا در آن زمان به قدری مضمحل بود که خیلی

سخت بود کسی باور کند که در آن زمان جهان ساخته و

پرداخته ی به دست خداوند حکیم و مهربان است.

پدرش که در ۱۸۰۵ خودکشی کرد و مادرش هم که به عشقبازی

خود ادامه میداد مورد نفرت فرزند قرار گرفت.

تمامی ایم مسائل روی زندگی و فلسفه وی تاثیر گذاشت تا

وی را به نا امیدترین و بدبین ترین فیلسوف دنیای فلسفه

تبدیل کند ، و یکی از بدبین ترین فلاسفه نسبت به زن....!!!

نیچه گفت : مطلقآ تنها بود و کمترین دوستی نداشت و فاصله ی

میان یک و هیچ لایتناهی است.

او بیشتر از گوته به شور و حرارت وطن پرستی عصر خود بی اعتنا

بود. در سال ۱۸۱۳ تحت تاثیر فیخته ، در او هیجانی برای قیام

بر ضد ناپلئون پدید آمد و خواست داوطلبانه به جنگ رود و یک دست

اسلحه هم خرید . ولی به زودی حزم و دور اندیشی او مانع گردید

و پیش خود چنین استدلال کرد که : ناپلئون آن خودخواهی و شهوت

زندگی را که همه ی مردم فانی و ضعیف حس میکنند ، به حد کمال

و بدون قید و حد داراست ؛ منتها در مردم دیگر به شکل دیگری در

می آید. به جنگ نرفت و مشغول تدوین بزرگترین اثر خود شد .

 < جهان همچون اراده و تصور >

کتاب های بعدی وی بیشتر شرح همین کتب است و بیشتر به

دلیل بزرگی و عظمتی است که این کتاب داراست.

وی در مقدمه چاپ دوم کتاب خود می نویسد : من قصد داشتم

که فکر واحدی اظهار کنم ولی پس از سعی مداوم موفق نشدم که

آن ار در کمتر از یک کتاب بیان کنم....... این کتاب را دو دفعه

بخوان  و دفعه ال با شکیبایی بیشتر بخوان.

 

اگر بخوام خلاصه مطلب و اینجا براتون بنویسم میشه مثل پست

ولتر در وبلاگ زهیر که خیلی زیاد بود حوصله ی شما سر می رفت.

به نظر من مطالعه زندگی فلاسفه و شناخت شخص و فلسفه ی اونها

یکی از بهترین کارهایی که میشه انجام داد. در هر حال توصیه

میکنم کتاب تاریخ فلسفه اثر ویل دورانت و حتمآ بخوانین چون تاثیر

عمیقی روی آدم میذاره و به حرف شوپنهاور گوش بدین و بار اول و

با شکیبایی و حتما بار دوم یادتون نره.....

 

برای خوشبخت بودن باید جهل و نادانی جوانی را داشت.

اراده کراهت دارد از اینکه امور مخالف او تحت آزمایش فکر

و ذهن در آیند و به همین جهت است که جنون سر می رسد.

جنون آخرین دوای طبیعتی است که به ستوه آمده است ،

یعنی اراده.

آخرین گریز خودکشی است . در خودکشی بالاخره فکر و

تخیل به طور شگفت انگیزی بر غریزه پیروز میگردند.

مسلمآ غلبه ی قطعی و نهایی بر اراده وقتی محقق می شود

که سر چشمه ی حیات خشک گردد ، یعنی اراده ی تولید مثل

از میان برود.

انسان حیوان متفکر است ، بوسیله ی روسو بیمار شد ، کانت

آن را در بستر خوابانید و شوپنهاور در قبر گذاشت.

 

 

بعد از چند وقت ننوشتن برام سهت بود بنویسم ، ولی نوشتم ،

امیدوارم که موثر باشه.....

رستگار و پیروز باشید

بدرود و در پناه عشق

نظرات 12 + ارسال نظر
آتنا جمعه 31 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 01:26 ب.ظ http://www.partenon.blogsky.com

بهارعمر مرا می کنی پریشان تو
دوباره قلب مرامی کنی پشیمان تو
هوای گریه من تاهمیشه بارانی ست
دلیل این همه آه و نگاه باران تو
بدون خبرمی روی خدا بهمراهت
برای دفعه آخر ، سلام پایان تو
بلای رفتن تو می کشد مرا آخر
برای این من خسته سلاح بران تو
دلم گرفته عزیزم ، بیا بیا برگرد
دریغ وحسرت وآه وفغان وافغان تو
همیشه فکرتوام هرکجا که خواهی بود
سلام وصحبت و ذکرودعای هرآن تو
گلایه می کنم اما گلایه کافی نیست
کسی که می کندم مرد خانه ویران تو
قسم به چشم سیاهت که بی تومی میرم
برای قلب شکسته ، دوا و درمان تو
نفس برای کشیدن بهانه می خواهد
شکوه و خرمی فصل نوبهاران تو
منتظرت هستم....

گل سرخ جمعه 31 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 03:04 ب.ظ http://www.payam-e-gol.blogfa.com

سلام
جالب بود
موفق باشید

گل سرخ جمعه 31 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 03:07 ب.ظ http://www.payam-e-gol.blogfa.com

بگذار تا بمیرم در این شب الهی
ورنه دوباره آرم رو روی روسیاهی
چون رو کنم به توبه، سازم نوا و ندبه
چندان که باز گردم گیرم ره تباهی
چون رو کنم به احیاء، دل زنده گردم اما
دل مرده می‏شوم باز با غمزه گناهی
گرچه به ماه غفران بسته است دست شیطان
بدتر بود ز ابلیس این نفس گاه گاهی
ای کاش تا توانم بر عهد خود بمانم
شرمنده‏ام ز مهدی وز درگهت الهی
تا در کفت اسیرم قرآن به سر بگیرم
چون بگذرم ز قرآن اُفتم به کوره راهی
من بندگی نکردم با خویش خدعه کردم
ترسم که عاقبت هم اُفتم به قعر چاهی
با اینکه بد سرشتم با توست سرنوشتم
دانم که در به رویم وا می‏کنی به آهی
ای نازنین نگارا تغییر ده قضا را
گر تو نمی‏پسندی تقدیر کن نگاهی
دل را تو می‏کشانی بر عرش می‏کشانی
بال ملک کنی پهن از مهر روسیاهی
دل را بخر چنان حُر تا آیم از میان بُر
بی عجب و بی تکبّر از راه خیمه گاهی
امشب به عشق حیدر ما را ببخش یکسر
جان حسین و زینب بر ما بده پناهی
آخر به بیت زینب بیمار دارم امشب
از ما مگیر او را جان حسن الهی
در این شب جدایی در کوی آشنایی
هستم چنان گدایی در کوی پادشاهی

آتنا جمعه 31 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 08:57 ب.ظ http://www.partenon.blogsky.com

دوست خوبم سلام:
ممنون از لطفتون به پارتنون
با سپاس فراوان از تشریف فرمایی شما
آفتاب نگاهت
روشنای کهکشان تنهایی من است
شک ،
در من پایان می گیرد
آنگاه که لبخند می زنی به رویم
امید،
در من جان می دمد
آنگاه که
گوشی صبورمی شوی
برای گفته ها و ناگفته هایم
همپای دردها و
دریغ هایم می شوی
تا مباد از خود واپس بمانم
همتای من اگر تو
تا ابد
چله نشین شادی های
بی پایان خواهم بود
با تو
به هر چه آفتاب اقتدا می کنم
این همه نجابت
دریغ است که
در حصار حسادت من اسیر بماند
تابنده باش
آنچنانکه که بوده و هستی
نه برای من
برای همه کسانی که
برای رسیدن به امیدهاشان
به آفتابی چون تو نیاز دارند ؛
صادق و صمیمی و پاک
سبز باشید و پایدار

حمیده جمعه 31 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:58 ب.ظ http://bikaraanemehe.blogfa.com

سلام .سلام شروع دوباره .. چه قدر تازگی می بینم . چه قدر خوش حالم که رو به راه می بینمت خیلی وقت بوده که منتظر بودم با خودت آشتی کنی تو به کسی ضرر نمیزنی توی خودت همه رو ....
بازم بهت تبریک می گم یا به خودم به خاطر شادی دوبارت .خونه نو مبارک

سمیرا شنبه 1 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:42 ب.ظ http://raghsbaroya.blogspot.com

به به مبارک باشه....چقدر همه چیز نو شده...هم تو...هم حرفاتووهم وبلاگت..تبریک میگم...آرزو میکنم که همیشه شاد و سرافراز باشی.در این ماه عزیز ..سر سفره اقطار بین دعاهای زیبای خودت من رو یادت نره.

رضا شنبه 1 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:48 ب.ظ http://ecoo.blogfa.com

هیچ کس در مورد شوپنهاور چیزی نگفت! چرا؟
شوپنهاور یک نابغه بود ... چون می خواست نابغه باشه.

آتنا یکشنبه 2 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:26 ب.ظ http://www.partenon.blogsky.com

دوست خوبم سلام:
شرمنده که دیر شد .اما منم لینکتونو گذاشتم.
امیدوارم ببخشی.
در ضمن پارتنون معبدی هست که برای الهه آتنا در آتن
ساخته شد.
چون به اسمم ربط داشت اینو انتخاب کردم.
ممنون از توجه شما
سبز باشی و پایدار

دریا دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:31 ق.ظ http://www.guitarist31.persianblog.com

سلامی مهربان

از اینکه برایم نوشتید سپاس . و از اینکه از این قطعه لذت بردید خوشحالم . من خودم این شعر رو خیلی دوست دارم .
شادی از آن دل عاشقتان !

شبنم دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:42 ب.ظ http://shabnamr.blogfa.com/

سلام
خوشحالم با اینجا آشنا شدم. باید وقت بذارم و مطالبش رو بخونم.
مرسی که جواب سوالام رو تو وبلاگم دادین. خودم هم جوابامو نوشتم.
می دونستم در مورد شما و کارتون اشتباه نکردم چون احساس اشتباه نمی کنه.
امیدوارم هر روز موفق تر از قبل باشین.
حتما می تونید به انسانهای زیادی کمک کنید وقتی این رو می خواهید. هر آنچه بیاندیشی خلق می کنی.
پیروز و سربلند باشین.

غافله عمر......... سه‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 03:22 ق.ظ http://khatere-yadeto.bloga.com

سلامممممممممممممممممممممممممممممم
خوبین شما؟
وب لاگ زیبا دارین
قالب ساده و قلم زیبا و دلنشین........
بخصوص پست قبلی..........
احساست قابل تقدیر
و مخصوصا اسم بلوگت.........
چون من هم به سفارش یکی از دوستام کمیاگر رو خوندم و فهمیدم چی به چیه البته باید ادامه بدم.......
کاش منم می تونستم یه زندگی مثل زندگی اون چوپان رو داشته باشم..............
و هم چنین دختر صحرا..........
بگذریم مهم نیست...........
بی خیالش...........
....................................................
خوش حال میشم به بلوگ من هم سری بزنی....
با تغییراتی اگه خدا بخاد شروع به نوشتن کردم
فعلا........
یا علی

غافله عمر......... سه‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 03:25 ق.ظ http://khatere-yadeto.blogfa.com

ادرس تو کامنت قبلی اشتب شد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد