کیمیاگر

از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر

کیمیاگر

از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر

« بانوی.....!؟»

و اینک که دست زندگی مرا تا بدین جا رسانده

است ٬ روا نیست که ما اینچنین نا امیدانه

عمل کنیم .

من هستم و تو زندگی.......

چشمانت را باز کن ٬ همان چشمانی که روزی

زندگی ای را نجات داد ٬

چشمانی که سرنوشت را تغییر می دهد ٬

چشمانی که بوجود می آورند......!؟

چشمانت را باز کن تا بیافرینی ٬ من در

کنار تو ایستاده ام و در انتظارم که روزی

بتوانم مانند تو بنگرم.....!؟

هنگامی که تو چشم باز میکنی زندگی برای ما

معنی می یابد و در غیر این حالت چیزی جز

سختی و زجر و ملالت نیست......!!!!!!!؟

بیا تو ای بانوی مهربانی ٬

بانوی سخاوت ٬

بانوی رنگین کمان ٬

ای زیبا ترین آرزو ٬

بیـــــــــــــا..........

بیا که وجود خود را تهی کرده ام تا از

وجود بی کرانت مرا زندگی دهی.......


بیا تا از حضور وجودت طراوت و شادابی به

این زندگی برسد.....

من منتظر ایستاده ام تا تو به خود آیی و

مرا نظاره کنی......

بیا که در انتهای راه کسی جز من در انتظار تو نیست.......!!!!؟

 

از وبلاگ دومین مکتوب ، پست ۵ مهر ماه ۱۳۸۴

 

پیش خودم گفتم بذار ببینیم یک سال پیش تو اون وبلاگ

چی نوشتم ، به نظرم جالب اومد ، البته یه جورایی باورم

نشد که این و خودم نوشته باشم......

عشق چه کارایی که نمیکنه.....

روزهام داره یکنواخت میشه ، می هوام تغییرش بدم.....

یه انرژی دوباره می خوام ، دنبالش میگردم ولی نمی دونم

کجاست ، شاید هم جلوی روم ایستاده ولی من نمی بینیمش....!!!!؟

 

پروردگارا ، کمکم کن بتوانم راه را تشخیص دهم و قدم بردارم....

نظرات 2 + ارسال نظر
شب های سفید پنج‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 05:29 ب.ظ http://shabhayesefid.tk

هوراااااااااااااااااااا اول شدم .

شبنم شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 07:08 ب.ظ http://shabnamr.blogfa.com

سلام
چقد قشنگ می نویسند. هر روز با یه خونه ی دیگه تون با یه عالمه مطالب قشنگ و خوندنی روبه رو میشم.
امیدوارم که وقت داشته باشم که همه ی (دومین مکتوب) رو بخونم. خیلی هواش رو دوست داشتم.
موفق باشین.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد