کیمیاگر

از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر

کیمیاگر

از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر

شب یلدا و یک سال پیش

اصل اول : با اینکه جوامع انسانی را آدمیانی می سازند

که از روی قصد و اراده دست به کنش می زنند ٬ مع الوصف

آنچه از ترکیب کنش های بشری به دست می آید فاقد طرح

یا برنامه ریزی قبلی می نماید .

جامعه => عبارت اند از در هم تافتن ساختاری فعالیت های

گوناگون عاملان بشری که هر یک در پی اهداف و اغراض

خاص خویش دست به کنش می زنند .


اصل دوم : افراد بشر را می توان تنها در متن وابستگی های

متقابلشان به درستی درک کرد ٬ یعنی از آن حیث که جزیی

از شبکه های مناسبات اجتماعی یا به تعبیری پیکربندی های

اجتماعی .

افراد بشر هویتی مستقل و خودآیین ندارند .

جوهره یا هسته وجود هر یک از ما از بیخ و بن اجتماعی است .


اصل سوم : حیات اجتماعی بشر را باید بر حسب روابط یا مناسبات

فهمید و نه بر اساس حالات یا اشیا = مناسبات قدرت


اصل چهارم : تنها زمانی می توان به درک درستی از جوامع بشری

رسید که یادمان باشد هر جامعه ای زاییده مجموعه ای از فرایندهای

توسعه و تحول در گذر زمانی طولانی هستند ؛ جوامع بشری را حالات یا

شرایط بی زمان شکل نمی دهد .


اصل پنجم : تفکر جامعه شناسی همواره همواره میان دو موضع در نوسان

بوده است : از یک سو به درگیری اجتماعی و عاطفی با موضوعات

مورد مطالعه اش گرایش دارد و از سوی دیگر به فاصله گیری از آنها .

این واقعیت که جامعه شناسان بر روی آدمیان به عنوان موجوداتی

به هم وابسته مطالعه میکنند بدین معناست که خود جزیی از موضوع

تحقیق علمی اند و از همین رو می توانند از حداقلی از درگیری در

ضمن تحقیق یا نظریه پردازی اجتناب ورزند .

معرفت یا شناخت در علوم اجتماعی در متن جامعه ای می شکفد که

لاجرم خود بخشی از آن جامعه است و نه جدا یا مستقل از آن .


مرگ مسئله ای است مربوط به زندگان


از میان تمام جانوران تنها این انسانهایند که می دانند می میرند .


به واقع نه خود مرگ ٬ بلکه آگاهی از مرگ است که برای آدمیان

مسئله ساز است .


اکراه بزرگ سالان از آشنا کردن کودکان به حقایق مربوط به مرگ

در حکم شاخص ترین ویژگی نگرش امروزی به مرگ است .


در قرن هفدهم مردان می توانستند در انظار عمومی گریه کنند ؛

امروز این کار سخت نامعمول است .


پیدا کردن معنایی از زندگی آن هم به صورت مستقل اشتباه است

زیرا استقلالی وجود ندارد ؛ اینچنین است که زندگی پوچ و بی

معنا می نماید .


آنها قادر نیستند تقاص خود را از یک عامل غیر بشری بگیرند = مرگ


موضع گیری های تدافعی و حس پریشانی ای که امروزه اغلب در واکنش

مردمان در مواجهه با مردن و مرگ دیده می شود ٬ تمامآ با واکنشی

قابل قیاس است که مردمان عصر ویکتوریایی به هنگام رویارویی

مستقیم با جوانب و نمود های حیات جنسی ار خود نشان می دهد .


چگونه مردن یک فرد بیش از همه در گرو آن است که آیا او تا چه حد

در طول زندگی اش توانسته هدف و آرمانی برای خود دست و پا کند

و به آنها برسد = رابطه مستقیم بین شیوه زیستن و شیوه مردن


اگر این اتفاق بیفتد ٬ اگر فردی در آستانه مرگ باید احساس

کند دیگر ارزش و اهمیت چندانی برای دیگران ندارد ٬ او به درستی

تنهاست............!!!!!!!!!!؟


تنهایی دم مرگ ـ نوربرت الیاس


کتاب تنهایی دم مرگ اثر جامعه شناس بزرگ آلمانی نوربرت الیاس و

خواندم ٬ به دوستان توصیه میکنم بخوانین شاید بتونیم بهتر بیاندیشیم

و زندگی کنیم .

در حال حاضر اگر قرار باشه که من بمیرم احساس میکنم که تنها ۲یا ۳

سال زندگی کردم ٬ البته میشه گفت به دلیل اینکه سن زیادی ندارم

بشه گفت بچه بودم ولی بازم این دلیل نمیشه.....!!!!؟

ولی در مورد اینکه تنها هستم یا نه شک دارم ....!؟

واقعآ الان نمی دونم تنها هستم یا نه ؛ به خانواده ام نگاه کنم ؛

به صدرا نگاه کنم ؛ به خواهرام نگاه کنم ؛ به دوستانم نگاه کنم

و آخر از همه به قلبم.........!؟

نمی دونم اگه بمیرم چه عکس العملی نشون میدم.......!؟

مخصوصآ در مورد قلبم !؟

فکر کنم از دستم راحت میشه ؛ دیگه هیچ کس نیست که مزاحمش باشه

و بهش فکر کنه........!!!!!!

ما که رفتیـــــــــــــم ٬ بهد ما خدا می دونه کی دوست داره.........


بیاندیشیم


خجسته و پیـــــــــــــروز

بدرود و در پناه عشــــــــق

 

 

متن بالا رو در تاریخ ۳۰ / ۹ / ۱۳۸۴ نوشته بودم البته تو وبلاگ دومین مکتوب.

امشب شب یلداست....

بلند ترین شب سال با تمام سنت های زیباش.....

امیدوارم که شب بسیار زیبا و خجسته ایی و در کنار خانواده تون داشته باشین

و تا آنجا که مقدر هست شب یلدا را با کانون گرم خانواده باشید....

بهترین آرزوها را براتون دارم....

و برای...

رستگار باشید و پیروز

بدرود و در پناه عشق

 

نظرات 3 + ارسال نظر
مداد سفید شنبه 2 دی‌ماه سال 1385 ساعت 07:38 ب.ظ http://www.bluefreinds.blogfa.com

سلام امین جان ... احوالت ؟ ...آرزومند آرزوهایت هستم ...خوش باشی و سلامت

ونوس دوشنبه 4 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:29 ب.ظ http://www.venouse.blogfa.com

ایستاده ام
تنها
پشت میله های خاطرات دیروز
این جا
انگشت هایم را می شمارم
یک
دو
سه......
ودست های تو در هم فرو رفته اند
تو
غزل را مشت مشت به حراج گذاشتی
که مهربا نی ات را ثابت کنی
ولی...
ولی نفهمیدی که من
آن سوی خیابان
انتظارت را می کشم
تو بی وقفه فریاد کشیدی...
ومن
دیگر آزارت نمی دهم
زین پس
قصه هایم را برای هیچ کس تعریف نمی کنم
مطمئن باش...
هنوز هم قافیه را به چشمان تو
می بازم
مطمئن باش!

مداد سفید شنبه 9 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:51 ب.ظ

... ثانیه ها در گذرند
لحظه به لحظه
نزدیکی را حس می کنم
با کلام یک عزیز
می توان هرچه بیشتر به مقصود نزدیک شد
توحید را با او حس می توان کرد
در تمام وجود ...

خدایا به سویت می آیم با واسطه ای گرانبها ...بپذیر مرا /// ....

سلام ...
در روز عرفه از شما ملتمسانه می خواهم که دعا کنید برای همه آنان که در گوشه ای از دلشان به اندازه کوچکی هم که شده خدا را احساس می کنند . ... ؛
دعا کنید برای آنان که نمی توانند دعا کنند ! ...
و دعا کنیم برای خودمان که زندگی بیش از این ما را در خود غرق نکند ...!
و... ؛

عید قربان را هم پیشاپیش بهتون تبریک میگم و برای شما بهترین چیزها رو از خدا می خوام ...

؛خداوند به سه طریق به دعاها جواب می دهد:

او می گوید آری و آنچه می خواهی به تو می دهد.

او میگوید نه و چیز بهتری به تو می دهد.

او می گوید صبر کن و بهترین را به تو می دهد...

؛
شاد باشید و پیروز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد